anti boy-part32
U kiss stories
من اینجا از u-kiss داستان می نویسم امیداوارم خوشتون بیاد
نگارش در تاريخ جمعه 17 آذر 1391برچسب:, توسط sara

شکیبا که نزدیک در بود با صدای زنگ در زودتر از بقیه بیدار و درو

باز کرد و رن اومد تو...

-----------------------------------------------------------------------

با صدای زنگ بیدار شدم...احساس میکردم پلکام یخ کرده بود و کلا

صورتم یخ کرده بود با بدبختی چشمام رو باز کرد....با باز کردن

چشمام باد اروم سدی تو چشمام رفت و مجبورم کرد دورباره

چشمامو ببندم.....دوباره چشمامو باز کردم...کلا هنوز موقعیتمو

درک نکرده بودم....جلوم پر خوراکی بود(زنده باد وویی که به فکرمون بوده..هه هه از قبل دستور داده خرید کنن برامون)

اول با حالت گنگی داشتم به خوراکی ها نیگا میکردم که یکی

گردنمو گرفت و از اون مکان پر خوراکی سرد بیرون اورد...حالا که

دقت میکنم خیلی شبیه یخچال بود....

رن:هههههههههههههههههی سارا تو یخچال یه ساعت چی کا

میکنی؟؟؟؟؟؟

شکیبا یه خمیازه بلند کشید و بعد جواب داد:هه هه هه اونجا

 

خوابش برده بود...هه هه هه هه

رن:هه این همین الانشم منگه خوابه.....ههههههههههههی سارا

بیدار شو؟

سارا:هه هاااااااااا؟من بیدارم بیدارم..هه هه هوهو تو چقدر شبیه

رنی...البته فقط شبیشی....

رن:خل شدی...خو رنم.....

سارا:اااااااااااااااا تو اینجا چی کا میکنی....مگه کره نبودی؟

رن:هه هه هه توهم میزنیا...

کژال که تازه از خواب با سرو صدای ما بیدار شده بود گفت:

هه هه هه اون تا ده دقیقه اول اصلا حالیش نیست چی میگه الان داره توهم میزنه....

رن یه لیوان از تو کابینت برداشت و پر اب کرد و پاشید تو صورته

سارا....

سارا:اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا کدوم خری بود؟!

(ااااااااااااااااو ادب را رعایت کن دوست محترم....با رن داری میحرفیا)

رن:هههههههههههههههههههههههههوی...

سارا:به دمبت....ااااااااااااااه یکی یه حوله بده.....

رن دستشو گرفت و به طرف اتاق بردش و حوله رو از تو دستشویی اتاق برداشت و شروع کرد به خشک کردن موهای

سارا...

سارا:اااااااااااااااااااااااااااااااای بابا اروم تر........

همون موقع دونگهو هم وارد اتاق شد(اوا این از کجا اومد....

دونگهو:این به درخت میگن اسم دارم..)

دونگهو:اینجا چه خبره؟؟هه رن تو اینجا چی کار مینی...

همونطور که رن با حوله موهامو خشک میکرد گفتم:هه هه

همونطور که تو دوستمی رنم دوستمه...

رن:نه..

سارا:هه هه چیو نه....پس بابامی خو دوستمی دیگه...

دونگهو:اها د..دوستت هست...ااااااااااااام چرا داره موهاتو خشک

میکنه...

سارا:داره دسته گلش رو درست میکنه....

دونگهو:اااااااااااااااااااااام فقط اومدم که بهتون سر بزنم میخواستم

موفقیتتون رو تبریک بگم...خخخخ. من دیگه میرم...

سارا:کجججججججججججججججججا..تازه اومدی...بمون دونگ...

دونگهو:نه مزاحم نمی....

سارا:جوریییییییییییی چکت میزنم...جججججججوری چکت میزنم

کخه بری بجسبی به تاریخ جغرافیا....با از این حرفا زدی....

انتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتی این دونگهورو بگیرین ببندین به 

صندلی تا من بییییییییییییییییییییییییییییییام....

گلنارو صدف و زی زی و ملینا دونگهورو گرفتن و بستنش به یکی

از صندلیای اپن اشپزخونه.....

حوله رو از دست رن گرفتم و با زور از اتاق بیرونش کردم و بلوزم

رو عوض کردم و به جمع پیوستم....

سارا:خخخخخخخخخخخخخخوب میگفتی دوسته عزیز...

دونگهو:ااااااااااااا بازم کنید......


نظرات شما عزیزان:

شیدا
ساعت14:23---18 آذر 1391
ههههه بابامگه کوه کندی که تو یخچال خوابت برده هههه خیلی باحال بود مرسی اونیییییییپاسخ:اااااااااااااااااااااااااا از تور 4ماهه برگشته...من خودم همینجوریش تو یخچال خوابم از این دیگه چه انتظاری داری..

شیدا
ساعت14:16---18 آذر 1391
واااااااا موهای خودته خدا عقل بده چرا همچین کردی ههههپاسخ:واااااااااااااااااااااااااااااااایی اگه موها خودم بود قم نداشتم..

پریسا
ساعت19:06---17 آذر 1391
سلام

خیلی باحال بود .مخصوصا اون تیکه یخچال
پاسخ:هه هه هه میسییییییییییییییییییییییییییی...هه هه از این توهما توی یخچال صبحا زیاد میزنم... درو باز میکنم بعد چشمامو میبندم میخوابم...تا جیغ یخچال دراد


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: